1ـ مهمة الشاعر في الحياة والشعر الجيل الحاضر:
نقدي ادبي است كه در سال 1933 نوشت. در اصل آن را براي يك سخنراني نقدي در دانشكدهی »دار العلوم» ـ زماني كه سال سوم دانشكده بود ـ آماده كرده بود.
2ـ شاطي المجهول:
در مورد شعر و شاعري است. اوّلين ديوان اشعار سيد است و تنها همين ديوانش به چاپ رسيد و بقيه هرگز چاپ نشدند. آن را در سال 1935 منتشر نمود و نام يكي از قصيدههايش را كه «شاطي المجهول» نام داشت، بر آن نهاد. منظور او از شاطي المجهول كه به معني «ساحل ناشناخته» است، ساحل زندگي است. ساحلي كه بر آن ايستاده و در جهت كشف راز زندگي ناپيدايي، تلاش ميكند ولي آن را نمييابد.
آن را به برادرش محمّد ـ كه در آن زمان 16 سال سن داشت ـ هديه كرد. البته اين تنها كتاب سيد است كه به خاطر تعارض برخي مباحث آن با انديشههاي اسلامي تجديد چاپ نشد. خود سيد مقدمهاي برآن نوشت و از بعضي قصايدش انتقاد كرد.
به راستي چه زيباست كه سيد ناقد، به نقد سيد شاعر بنشيند!
3ـ نقد كتاب مستقبل الثقافة في مصر:
در مورد نقد ادبي است كه در سال 1939 به چاپ رساند. دكتر «طه حسين» در سال 1938 كتابش «المستقبل الثقافة في مصر» را منتشر نمود و پيرامون اين كتاب بحثها و فريادهاي بسياري بلند شد؛ زيرا طه حسين ـ همان گونه كه گفتيم ـ در اين كتاب، مردم را شديداً دعوت ميكرد تا به جامعهی غربي بپيوندند و فرهنگ و تمدّن غرب را با تمام شيريني و تلخي و خير و شرّش بپذيرند.
سيد، از اوّلين كساني بود كه به نقد اين كتاب نشست و نقد او از كتابش، ديدگاهي ادبي، نقدي، فرهنگي و آموزشي بود و از ديدگاهي اسلامي برخوردار نبود؛ زيرا سيد در آن زمان از وجههی اسلامي شديدي برخوردار نبود.
4ـ التصوير الفني في القرآن:
در مورد نقد ادبي و ديني است. اوّلين كتاب اسلامي اوست كه در آوريل 1945 توسّط دارالمعارف در مصر منتشر ساخت.
سيد اين كتابش را اساس كار علمي ادبي خود قرار داد و نام «مكتبة القرآن الجديدة» بر آن نهاد كه ميخواست آن را مقدمهی تحقيقات ادبياش پيرامون قرآن قرار دهد.
او اين كتاب را به مادرش هديه كرد: «اي مادر! اين كتاب را به تو هديه ميكنم. چه بسيار وقتهايي بود كه در روستا، از پشت شيشههابه صداي قاريان قرآن گوش فرا ميدادي كه در خانهی ما در طول ماه مبارك رمضان قرآن ميخواندند و من در كنار تو بودم و وقتي ميخواستم بازي همچون كودكان بازي كنم، مرا با اشارهاي قاطع و هوشيارانه و سخني آهسته بازميداشتي، و من نيز ساكت شده با تو به قرآن گوش ميدادم و اگر چه معنايش را نميفهميدم، ولي از موسيقي آن لذّت ميبردم. آن زمان كه تحت نظر تو بزرگ شدم، مرا به مدرسهی ابتدايي روستا فرستادي و يكي از آرزوهاي بزرگت اين بود كه من بتوانم قرآن را حفظ كنم و خداوند به من صوتي زيبا و دلنشين عنايت كند تا هميشه برايت بخوانم. مادر! در حقيقت از پيش من كوچ كردهاي و آخرين تصوير تو را در ذهن دارم كه در كنار راديو، در نزد تو نشسته بودم در حالي كه به قرائت قرآن گوش ميدادي و بزرگواري و نجابت از گونههاي تو نمايان بود و تو آن را با قلب بزرگ و بينش عظيم خود، مقاصد و موارد مخفي آن را درك ميكردي».
بسياري از محقّقان، اين كتابش را كشف ميدانند؛ نه تأليف! چنان كه آن را گنجينهاي ميدانند كه خداوند به سيد عنايت فرموده است.
5ـ الأطياف الأربعة:
در مورد بيوگرافي خود اوست كه توسّط كتابخانهی مصر در سال 1945 به چاپ رساند. او اين كتاب را به همكاري خواهران و برادرش: «حميده» و «امينه» و «محمّد» نوشت.
حميده اين كتاب را با نوشتن مجموعهاي از خاطرات و تأمّلاتش آغاز نمود و امينه هم به او پيوست، سپس محمّد نيز بدانان ملحق شد و نهايتاً سيد نيز با بعضي از تأمّلات و مقالات شخصي و احساسي خود، آن را پايان بخشيد.
6ـ طفل من القرية:
داستاني كوتاه است. اين كتاب در سال 1946 توسط كميتهی نشر دانشگاهي انتشار يافت كه مربوط به تجربيّات دوران كودكياش در روستا ميباشد و سيد آن را به سبك كتاب «الأيّام» تأليف «طه حسين» نوشت و آن را به او هديه كرد. هر كس قصد دارد از كودكي سيد باخبر شود، شايسته است اين كتاب را بخواند!
7ـ المدينة المسحورة:
داستان كوتاه، خيالي، و افسانهاي است كه از كتابهاي «هزار و يك شب» و «قصص فرعوني» و «حكايت اصحاب كهف» تأثير پذيرفته است. اين كتاب را دارالمعارف در سال 1946 منتشر نمود.
8ـ كتب و شخصيّات:
نقد ادبي است كه در همان سال ـ يعني 1946 ـ منتشر نمود. در اين كتاب، سيد كتابهاي اديبان و محققان را مورد نقد و بررسي قرار ميدهد.
9ـ أشواك:
در مورد بيوگرافي خود او و داستاني رمانتيك است. اين كتاب كه در سال 1947 به چاپ رسيد، حكايت عشقي حقيقي است كه بين سيد و دختري ـ كه شديداً مورد علاقهاش بود ـ برقرار شده بود، امّا هرگز ـ عليرغم تلاش زياد ـ موفّق به ازدواج با هم نشدند. او اين كتاب را به همان دختر خواستگاري شدهاش كه در كتاب از او به نام «سميره» ياد ميكند، هديه نمود:
«به كسي كه با من در تحمل خارها همراه بود..گريه كرد و گريستم.. رنج كشيد و رنج كشيدم. سپس در راه قرار گرفت و من نيز همراهش شدم، در حالي كه هر دو زخمديده بوديم. نه او قراري داشت و نه من آرامشي!».
10ـ مشاهد القيامة في القرآن:
در آوريل سال 1947 توسط دارسعد مصر منتشر شد و دومين كتاب «مكتبة القرآن الجديدة» است كه خود سيد ميخواست آن را انتشار دهد و مكمّل كتاب «التصوير الفني في القرآن» محسوب ميشود. او بعدها اعلان داشت كه قصد انتشار كتابهاي ديگري در همين زمينه را دارد كه عبارتند از:
ـ «القصة بين التوراة والقرآن».
ـ «النماذج الإنسانية في القرآن».
ـ «أساليب العرض الفني في القرآن».
ـ «المنطق الوجداني في القرآن»..
امّا هيچ يك از اينها انتشار نيافت، بلكه خود از انتشار آنها منصرف شد و تحقيقات ديگري در قرآن آغاز نمود و اين تحقيقات، فكري بود كه او را به مرحلهی ديگري از زندگي اسلامياش رساند.
او، اين كتابش را به «پدرش» هديه كرد: «در حقيقت، ترس از قيامت را تو در من پديد آوردهاي، در حالي كه من طفلي كوچك بودم و كسي مرا نسبت به آن نصيحت نميكرد و نميترساند، و اين تو بودي كه در كنار من زندگي ميكردي و روز قيامت در حساب و ضمير و زبان تو ميگذشت، و تشدّدي كه در حقّ ديگران و تسامحي كه در حقّ خود روا ميداشتي را مدلّل ميكردي؛ زيرا از روز قيامت ميترسيدي و از بديهاي ديگران گذشت ميكردي در حالي كه قدرت جواب دادن آن را داشتي تا اينكه اين گذشت، كفّارهاي براي روز قيامت تو باشد و آنچه را كه خود نياز داشتي به ديگران ميبخشيدي تا ذخيرهاي براي روز قيامتت باشد... هنوز سيماي نوراني آن روزهايت را به ياد دارم كه هرگاه از طعام فارغ ميشدي، سورهی فاتحه را قرائت ميكردي و به روح پدر و مادرت هديه مينمودي، در حالي كه ما در آن روز بچّههاي كوچكي بوديم، به تبعيّت از شما آياتي از قرآن را تلاوت ميكرديم...».
11ـ روضة الطفل:
داستاني كوتاه است كه سيد براي كودكان همراه «امينه سعد» و «يوسف مراد» در سال 1947 نوشت.
12ـ القصص الديني للأطفال:
اوّلين سلسلهی آن را همراه «عبدالحميد جودة السحار» در سال 1947 توسط «مكتبة سعد مصر» در قاهره تحت عنوان «قصص الانبياء» انتشار داد. به دنبال آن هجده قصهی ديگر ضميمهی آن شد كه عبارتند از: آدم، سفينة النوح، إرم، ذات العماد، ناقة الصالح، إبراهيم يبحث عن الله، فداء إسماعيل، حلم يوسف، يوسف الصديق، مدين و شعيب، موسي و العصا، موسي و الالواح، موسي و الرجل الصالح، داوود، سليمان و بلقيس، عيسي بن مريم، اهل الكهف و القدرة الله.
هر يك از اين قصّهها، از 16 تا20 صفحه تشكيل ميشد كه در رسالهاي خاص منتشر شدند. عبدالحميد السحار به طور مستقل، سه سلسلهی پيوسته منتشر ساخت كه عبارتند از: «قصص السيرة»، «قصص الخلفاء الراشدين»، و «العرب في الاروبا».
13ـ الجديد في اللغة العربية:
14ـ الجديد في المحفوظات:
اين دو كتاب برنامهاي براي دانشآموزان وزارت معارف هستند كه همراه سايرين در وزارت، تأليف نموده است.
هر دو كتاب را «دارالمعارف» در مصر انتشار داده است و حتّي پس از زنداني و مصيبت نخست در سال 1954 و محاكمهاش، و نيز صدور حكم عليه او، همچنان در مدارس مقرّر بود، امّا در سال 1965 پس از مصيبت دوم، لغو شد!
15ـ النقد الادبي، أصوله ومناهجه:
سيد آن را در ماه ژوئن سال 1948 منتشر نمود كه چهارمين و آخرين كتاب نقدي اوست. اين كتاب را به روح امام «عبدالقاهر جرجاني» هديه نمود:
«به روح امام عبدالقاهر، اوّلين ناقد عربي كه نقد ادبي را بر بنيانهايي علمي و نظري استوار ساخت و با اين حال از روح ادبي و فني و هنري فاصله نگرفت».
در اين كتاب نظريهی جديدي را تحت عنوان «نظرية الصور و الظلال» مطرح ساخت كه خود، صاحب و پيشواي اين نظريه بود و اگر به جهت اسلامي كشيده نميشد، تحقيق و پژوهش در آن را ادامه ميداد!
16ـ العدالة الإجتماعية في الإسلام:
سيد تأليف اين كتاب را قبل از سفرش به آمريكا در سال 1948 به پايان برد و از برادرش محمّد، خواست تا آن را به چاپ برساند كه در آوريل 1949 به چاپ رسيد.
اين كتاب اوّلين كتاب فكري اسلامي اوست. قرار بود كتابهايش را در زمينهی «مكتبة القرآن الجديدة» پيگير شود، ولي ميدان اصلاح اجتماعي را برگزيد تا در خصوص آن مطلب بنويسد و برنامهی قرآني را در جهت استقرار عدالت اجتماعي بيان كند؛ زيرا مصر به ويژه پس از جنگ جهاني دوم ـ در زمان پادشاهي ملك فاروق ـ در وضعيّت دشوار و ناگوار اجتماعي و اقتصادي قرار داشت و بين مردم فاصلهی طبقاتي زيادي وجود داشت. ثروتمندان از همه چيز برخوردار، و فقراء از همه چيز محروم بودند.
سربازان انگليس در مصر به سر ميبردند و پادشاه و فاميلها و اطرافيانش حكومت ميكردند. فئودالها، صاحبان املاك و زمين، خانها، اربابان، اشرافيان، افراد نظامي و... همه چيز را در اختيار داشتند و تودهی مردم، رعيّت و كارگر محسوب ميشدند.
كمونيستها نيز پديد آمده بودند. در اين موقع بود كه آنها فرصت را غنيمت شمردند و به ترويج فكر و مذهب خود در ميان فقراء و ضعفاء و كارگران و كشاورزان ميپرداختند و آنها را به بهشت خيالي خود وعده ميدادند!
سيد در ميان تمام اين بديها و دشواريها زندگي ميكرد و از مظاهر پليدي كه ميديد آشفته خاطر و بيقرار ميشد. به همين جهت در صدد قيام اصلاح اجتماعي و اقتصادي قرار گرفت و مجلهی «الفكر الجديد» را براي همين اصلاح پديد آورد كه البته چندان ادامه پيدا نكرد.
شمارهی نخست آن را در ماه ژانويهی 1948 انتشار داد، امّا سه مـاه بعد ـ در مارس 1948 ـ به دليل مقالههاي شديد و تند و شجاعانهی سيد، حوصلهی حكومت ملك فاروق به سر آمد و وادار ساخت، پس از انتشار تنها 12 شماره، آن را ببندد.. بعضي از عناوين اين مقالات بدين شرح بود:
ـ «بايد به خود ايمان بياوريم«.
ـ «رانها و پستانها».
ـ «شما اي سرمايهداران! خود داريد بذر كمونيستي را ميپاشيد!».
ـ «وضعي دگرگون در جوايز فؤاد اوّل».
ـ «درسي در كرامت براي اساتيد بزرگ ما».
ـ «پسران و دختران اشرافيان، گنديدههاي زمين و ملعون آسمانها هستند!».
ـ «اي بردگان آمريكا و روس و انگليس! آزاد شويد».
ـ «اي جوانان كشور! به خود آييد و بسيج شويد».
ـ «مردم بازيچهی شما نيستند، حقوقشان را بدانها بپردازيد كه آنها از نيكي شما بينيازند!»..
سيد، در قرآن كريم، آياتي كه انسان را به سوي اصلاح اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي و سياسي دعوت ميكند، همراه با دريافتهاي خود از آن را در كتابش مسجّل نمود. او به هنگام بهره بردن از قرآن، دريافت كه اصلاح سياسي و عدالت اجتماعي، نه نزد كمونيستها و نه نزد غربيها و سرمايهداران به دست ميآيد، بلكه تنها و تنها از قرآن كريم و حقايق اسلام، ميتوان كسب كرد.
خداوند عبارت «عدالت اجتماعي» را به او الهام فرمود كه به واسطهی آن، ساير اصطلاحات ديگري را كه در ميان جوامع و اصلاحگران سوسياليسم و كمونيستي رواج داشت، مردود دانست. بدين ترتيب او، اوّلين كسي بود كه اصطلاح عدالت اجتماعي را به كار گرفت كه پس از آن محقّقان و نويسندگان به جاي كمونيسم از آن استفاده كردند.
پس از نشر آن، اكثر روزنامهها او را بزرگترين متفكّر اسلامي معاصر ناميدند.
سيد با همين كتاب مشهورش، از يك نويسنده به يك متفكّر اسلامي تبديل شد و مرحلهی اسلامي فكري خود را به وسيلهی آن طي كرد و حركتش را به سوي انديشه و بيداري اسلامي كه خود از پيشروان آن گرديد، آغاز كرد.
به محض بيرون آمدن اين كتاب، فريادهاي مخالف و موافق بسياري در ميان گروههاي مختلف مصر برخاست. گروههاي كمونيستي و غربي، سرمايهدارن و اشرافيان، گروههاي حكومتي و تمام كساني كه خواهان برنامههايي غير از برنامهی اسلامي بودند، آن را مورد حملهی شديد خود قرار دادند و همگي نويسندهاش را دعوتگري اسلامي تلقّي كردند و او را عضو اخوان المسلمين محسوب نمودند، در حالي كه سيد هنوز به اين جماعت نپيوسته بود!
امّا گروههاي اسلامي خصوصاً جوانان اخواني، با ديدن اين كتاب شاد و شگفتزده شدند، و آن را حمايت بزرگي در بيداري و دعوت اسلامي دانستند و توجّه اسلامي سيد را توشهاي براي دعوتگران الهي، و خودش را بسيار نزديك به اخوان المسلمين پنداشتند، به ويژه اينكه سيد كتابش را به جوانان مسلمان هديه كرده بود:
«به دانشجويان! به جوانان! به جواناني كه در عالم فكر و خيال، چشم به راه به ميدان آمدنشان را داشتم... و آنها در عالم واقع... به ميدان مبارزهی زندگي قدم نهاده و با جان و مالشان در راه خدا فداكاري و جانبازي نمودند و از صميم دل، ايمان آوردند كه: «عزّت از آنِ خدا و رسول و مؤمنان است».
به جواناني كه روزگاري به ميدان آمدن آنها، بيش از خيال و آرزو نبود، امّا وضع موجودشان، حقيقتي بزرگتر از تخمين و خيال و بيرون از حدود آمال بود..
آري! به جواناني كه از پس پردهی پنهاني، چنان سر برآوردند كه حيات از پردهی عدم سر ميزند و نور از بين ظلمت ميدرخشد!
به جواناني كه: به نام خدا، به ياري خدا، در راه خدا، به جهاد پيگير و دامنهدار، و كوشش خستگيناپذير و ارزندهاي برخاستهاند، اين كتاب را اهداء مينمايم...».
به همين جهت بعضي او را در مسير اخوان تلقّي كردند و برخي نيز، به طور عملي او را منتسب به اسلام نميدانستند.
به هر حال جوانان اخوان، با اشتياق فراوان به اين كتاب روي آوردند و آن را فرا ميگرفتند و به آن عمل ميكردند. حتي گروه افسران آزاد، خود جزو كساني بودند كه قبل از جدا شدن از اخوان المسلمين، همين كتاب را در جلسات خود مورد مطالعه و بررسي قرار ميدادند!!
سيد، كتابش را با فرق بين نظر مسيحيّت و اسلام و هر ديني كه در جوامع وجود دارد، آغاز ميكند و موضوع را در بُعد اجتماعي اسلام متمركز ميسازد. سپس از طبيعت عدالت اجتماعي سخن ميگويد كه بر سه پايه استوار است:
ـ آزادي مطلق دروني و همه جانبهی وجداني.
ـ مساوات و برابري كامل انساني.
ـ تكافل محكم و همكاري اجتماعي مطمئن.
به دنبال آن، از وسايل اسلام جهت تحقّق عدالت اجتماعي سخن ميگويد و بعد، از سياست حكومتي و سيستم اقتصادي و مالي اسلام به تفصيل بحث ميكند و در بررسي «مالكيّت فردي» و «زكات»، تأمّلي طولاني به خرج ميدهد.
سپس تاريخي مختصر از مسلمانان را ارائه ميدهد و به نزديكي و دوريشان از عدالت اجتماعي اشاره ميكند... كتاب را با اوضاع كنوني اسلامي و آيندهی درخشان آن پايان ميبرد و ملّتي را كه بر سر چند راهي، حيران و سرگردان است، به استقرار عدالت اجتماعي، اصلاح مالي و سياسي در زندگي بر اساس اسلام دعوت ميكند.
سيد، در سال 1954 ـ پس از زنداني شدن ـ به بعد، انديشههاي حركتي و تربيتي اسلامي و دعوتش به سوي بيداري اسلامي و بنيانگذاري مجدّد زندگي اسلامي بر اساس اصول و مبادي اسلام را به مباحث كتاب عدالت اجتماعي ميافزايد.
17ـ معركة الإسلام و الرأسمالية:
سيد در اثناي سفرش به آمريكا، به مدّت دو سال ـ از سال 1948 تا 1950 ـ از نوشتن فاصله گرفت. وقتي به مصر بازگشت، ديد كه اوضاع اجتماعي و اقتصادي و سياسي مصر بدتر، و بر تباهياش افزوده شده است. ديد كه سرمايهداران، ثروتمندان، و پولداران نظامي، مسئول اين وضع آشفته هستند.
در نتيجه، كتاب فوق را در سال 1951 با سبكي كوبنده و روشي پيكارگر ـ همچون هميشه ـ به رشتهی تحرير درآورد كه شدّت و سختي در آن كاملاً آشكار است.
فصلهاي آن عبارتند از:
ـ هشدار به مسلمانان جهان.
ـ من متّهم ميكنم!
ـ بر سر دوراهي.
ـ تنها در سايهی اسلام، راه نجات است: «بدي تقسيم در امور ملكي و مالي»، «مشكل كار و مزد»، «بحث عدم تساوي در امكانات»، «فساد كار و ضعف توليد»، «مشكلات ديگري كه اسلام آن را حل ميكند».
ـ اسلام بايستي حكومت كند.
ـ شبهاتي پيرامون حكومت اسلامي: «مراحل اوّليهی حكومت اسلامي»، «حكومت شيوخ، رجال ديني، و دراويش»، «اصل شورا»، «حاكمان و قانونهاي ظالمانه»، «مشخّصات حدود اسلامي»، «نصوصاسلامي پيچيده نيست»، «زنان!!»، «تعصّب ضدّ اقليّتها».
ـ دشمنيهاي پيرامون حكومت اسلامي: «دشمنيهاي صليبيّون»، «دشمنيهاي استعمارگران غرب»، «دشمنيهاي طاغيان و استثمارگران»، «دشمنيهاي دراويش و دينداران حرفهاي»، «دشمنيهاي عيّاشان و بيبند و بارها»، «دشمنيهاي كمونيستي»، «و اكنون چه بايد كرد»..
18ـ السلام العالمي و الإسلام:
چند ماه پس از كتاب «معركة الإسلام و الرأسمالية» سيد كتاب انقلابي اصلاحي ديگري تحت عنوان «السلام العالمي و الإسلام» را نوشت كه در ماه اكتبر 1951، «دارالكتاب العربي» آن را منتشر ساخت.
اين كتاب را در دوران آشفتگي و اضطراب بينالمللي نوشت. اضطراب در اوضاع دنياي سياست كه مراكز قدرت در آن تغيير مييافت. خصوصاً پس از جنگ جهاني دوم و ظهور آمريكا به عنوان ابرقدرت جديد، و وارث قدرتهاي استعماري اروپا به ويژه بريتانيا و فرانسه و...
سيد ملاحظه نمود كه با ايجاد قدرتهاي جديد و به كارگيري سلاحهاي جديد، صلح و امنيت بينالمللي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و دروني حاصل نخواهد شد، بلكه عكس آن صورت ميگيرد.
به همين جهت، اين آشفتگي و اضطراب جهاني و صلح و آرامشي را كه اسلام مقرّر ميدارد و به سوي آن فراميخواند، با آن مقايسه و موازنه نمود و چگونگي تحقّق و گونههايي از آن را از نظر گذراند.
در كتابش به تفصيل، براي آرامش و امنيت از نظر اسلام، چهار مرحله قائل شده است:
ـ «آرامش و امنيت دروني».
ـ «صلح و آرامش خانوادگي».
ـ «صلح و امنيت جامعه».
ـ «صلح و آرامش جهاني».
بر آخر چاپ اوّل آن، فصلي تحت عنوان «والا´ن» (و اكنون!) را افزود و در آن از نقشهها و سياست استعماري آمريكا در منطقه و كشف ادّعاهاي دروغين آمريكا پيرامون كمكهاي مالي و اقتصادي آمريكا به دولتهاي خوابآلود جهان سوم، سخن گفت.
او در تحليل و تفسير خود، شخصاً براي كشف نقشهها و توطئههاي سياست آمريكا، با جرأت هر چه تمامتر اقدام كرد. چنان كه جنايات آمريكا در زير پرده، حمايت و كمكش به كشورهاي در حال رشد، همچنين سياستهاي سوسياليستي به عنوان كمك و حمايت از طبقهی كارگر، و مصالح سرمايهداران را تماماً برملا ساخته است.
سيد پرده از اين نيرنگها را برداشته و آن را به صورت مجموعههايي بر حسب موضوعات مؤثّري جمعآوري نموده است. او در موضع كشف جرايم استعمار بريتانيا در نقاط مختلف بلاد اسلامي، توقّف نكرده است. همچنان كه بسياري در منطقه براي فراهم آوردن مصالح و امكانات آمريكا، و هموار ساختن راه نفوذش با تكيه بر قدرت «دلار» چنين كارهايي را انجام ميدهند.
سيد، سياست جديد آمريكا را در اين فصل، به تحليل كشيده است و پيرايههاي دروغين را از آن به دور نموده و آن را عريان ساخته تا زشتي قائم بر آن كه بدترين نوع برتريجويي و ستم و تسلّط است، آشكار شود. انديشهی مسموم و انحرافات و رسواييها و اقتصاد مبني بر سودجويي و استثمارش را در معرض عبرت قرار داده، و بسياري از شاهراههاي آمريكا را در منطقه افشا كرده و ارتباط ميان اين مسيرها را با تجارتهاي جنگي بيان داشته است، كه چگونه آمريكا ميخواهد بازارهايي را براي فروش كالاهاي خود به دست آورد و توليدات خود را در اين بازارها به فروش رساند.
اين بود كه جاسوسان آمريكايي و كودتاگران مصري، از اين تحليلهاي دقيق و راستين سيد، آشفته خاطر شدند و از قدرتمندان و مسئولان مصري خواستند كه اين فصل را در چاپهاي بعدي حذف كنند!!
19ـ في ظلال القرآن:
في ظلال از مشهورترين كتابهاي سيد است و بلكه از مشهورترين كتابهاي اسلامي عصر حاضر است كه مشتمل بر تفسير كامل قرآن ميباشد كه آن را در طول ساليان زيادي ـ در اوضاعي دشوار ـ به رشتهی تحرير درآورده است.
دريافتها و انديشههايش از اسلام، دعوت، حركت، برخورد و تغيير را در آن مسجّل نموده است و لحظه به لحظه، نگاه به نگاه، عبارت به عبارت، با آن زندگي ميكند و خلاصهی تجربهی زندهاش از ايمان را در آن بر جاي ميگذارد.
خداوند «في ظلال القرآن» را در نزد مسلمانان مقبول نمود و در بين آنها پخش گرديد؛ زيرا سيد، في ظلال را دو بار نوشته است: يك بار با قلم شيواي خود، و بار ديگر با خون پاكش!
سيد، از اكتبر 1952 كه شروع به نوشتن آن نمود تا قبل از زندان و مصيبت اوّل در 1954، تقريباً 16 جزء آن را منتشر نمود.
خداوند نوشتن را در زندان براي سيد، و چاپ و نشر آن را براي ناشر ـ علي رغم قانون زندان كه از نوشتن در زندان منع ميكرد و به زنداني اجازه نميداد، وسايل نگارش در اختيار بگيرد و اگر از دست او گرفته ميشد، مجازات ميگرديد ـ آسان نمود.
اين در حالي بود كه سيد قبل از زنداني شدن، با ناشر ـ دار الكتب العربي ـ قرارداد بسته بود كه في ظلال را تكميل كند. وقتي حكومت در داخل زندان مانع نوشتنش شد، ناشر عليه حكومت شكايتي مطرح ساخت كه هزاران جنيه به جاي ضرري كه بدين ترتيب عايدش ميشد، پرداخت كند. حكومت قبول كرد كه سيد بتواند در زندان بنويسد.
حكومت، «شيخ محمّد غزّالي» را به عنوان ناظر بر في ظلال معين نمود تا اينكه قبل از انتشار، از آن آگاهي يابد. البته شيخ محمّد غزالي بدون استثناء، مگر ادامهی سورهی بروج را، جهت انتشار اجازه داد، كه بعداً سيد ادامهی سورهی بروج را در فصلي تحت عنوان «هذا هو الطريق» (راه فقط اين است) به آخر كتاب «معالم في الطريق» اضافه و با آن كتاب منتشر نمود.
بالاخره سيد، در اواخر دههی 1950، في ظلال را در زندان تكميل نمود. او با في ظلال در دنياي تفسير، به خاطر اضافه ساختن معاني و انديشههاي حركتي و تربيتي بر تفاسير گذشته، شخص «مجدّد» و بنيانگذار مكتب جديد تفسيري تحت عنوان «مكتب تفسير حركتي» نيز محسوب ميشود.
چه بسيارند كساني كه هنگام سخن گفتن از سيد، از في ظلال و مزاياي آن نيز صحبت كردهاند.
چنانچه «علي اكبر كسمايي» در مورد اين تفسير ميگويد:
«... يكي از دانشمندان دلآگاه و اسلامشناسان دانا و تواناي جهان معاصر كه جوانان امروز اسلامي را در راه فهم قرآن و تعمّق و تبحّر در آن و افاده و استفاده از آن ياري و مددكاري كرده است، «سيد قطب» است كه دعوتگر معاصر اسلامي و پژوهشگر معروف مصري و نويسنده و شاعر و صاحبدل و صاحبقلم مقتدر تازيزبان در جهان عربي و اسلامي است كه در ميان كتابهاي ارزندهاي كه در جهان ادب به ويژه در مكتب قرآن و اسلام نوشته است، تفسير معروف او «في ظلال القرآن» يا «در سايهی قرآن» است كه خود در مقدمهی آن چنين مينويسد:
«... ممكن است گروهي از خوانندگان، اين سايهها را نوعي از تفسير قرآن تعبير كنند و گروهي ديگر آن را عرضهداشتِ مبادي و اصول عمومي اسلام چنان كه در قرآن آمده است، بيابند، و دستهی سوم آن را كوششي براي شرح آن دستور الهي در زندگي فردي و اجتماعي و بيان حكمت آن دستور بشناسند. امّا من قصد هيچ يك از اين كارها را نداشتهام، جز اينكه خواستهام انديشههاي خود را هنگام برخورداري از سايههاي قرآن يادداشت كنم. تنها قصد من آن بوده است كه در اين كار، در بحثهاي لغوي يا كلامي و يا فقهي خود را مستغرق نگردانم تا ميان قرآن و روح من، روح من و قرآن حجابي پديد نيايد. من غير از آنچه نص قرآني، انديشههاي دروني يا اجتماعي يا انساني را الهام ميكند، چيزي بدان نيفزودهام و همچنين كوشيدهام آن زيبايي هنري شگفت را كه از اين كتاب معجزهآسا احساس كردهام و هنجار موسيقي آن را در تناسب و تناسق تعبير و تصويرش بيان كنم...».
بدين گونه «سيد قطب» روش خود را در تفسير قرآن تشريح ميكند. بنابراين تفسير او تفسير جديدي است و سواي آن است كه تا كنون مرسوم بوده است؛ زيرا تفسيرهاي معروف قرآن در بحثهاي لغوي و فقهي و كلامي و فلسفي و جز آن پيوسته راه افراط و تفريط پوييده با همهی اهمّيت و ارزشمندي تاريخي كه دارند، ما را از آنچه قرآن از لحاظ احكام اقتصادي و اجتماعي و سياسي در بردارد به خوبي و به زبان روشن، آگاه نميسازند. امّا تفسير «سيد قطب»، با روش نويني كه دارد، آسانترين راه و سادهترين شيوهاي براي قرآن است، به ويژه براي نسل جوان و افراد درسخواندهی امروزي كه با شيوهی تفسيرهاي قديم قرآن آشنا نيستند، تفسير او بهترين كليد درك قرآن به شمار ميرود. نسل درسخواندهی امروز ميخواهد مستقيماً و به طور روشن وارد اصل موضوع و قصد و غرض عمدهی مطلب شود و ديگر حاضر نيست كه بدين منظور از راههاي دشوار و دور بگذرد و مركب او الفاظ و كلمات نامأنوس و مهجور باشد. اين نسل، حوصلهی «تمحّك لغوي» و «تعداد اسباب نزول» و «تضارب اقوال فقهاء» را پيرامون حكم واحد، و دليل هر يك از آنها را ندارد؛ زيرا در اين صورت خود را در سنگلاخ صعبالعبوري مييابد كه پس از تحمّل رنج فراوان و عرقريختنها و خون دل خوردنها تازه آيا به معني برسد يا نرسد!
اين اجحافي در حق تفسيرهاي سابق نيست، و اگر جد و جهد آن مفسران و امانت ويژهاي كه خاص استادان آن شيوهی ديرينه بوده است، وجود نداشت، امروز ما اين مراجع عظيم و اسفار وسيع را نداشتيم و بديهي است كه اسلوب ادبي روزگاران كه اين آثار در دامن آنها پديد آمده است، تأثير بسيار در كيفيّت آنها داشته است. امّا كوشش در روشنگريهاي نوين و رعايت روح ادبي عصر جديد در تفسيرهاي معاصر قرآن مبين كه از اسلامشناسان اين روزگار ميبينيم به دست استاداني مانند «سيد قطب» و پيشتر از او «رشيد رضا» در تفسير «المنار» كه نقلي از درسهاي «شيخ محمّد عبده» به شمار ميآيد، آغاز گرديد و دريغ كه كار بزرگ او به پايان نرسيد و تنها دوازده جزء قرآن را در برگرفت، ولي ديگران مانند «شيخ مراغي» و «محمد فريد وجدي» آن را ادامه دادهاند. مقصود اين است كه هدف اين مفسران، احساس آنان به ضرورت تقريب معني و تبسيط آن به شيوهی مطلوب و مرغوب براي اذهان جوان بوده است. «سيد قطب» در تفسير قرآن، مفسّري موفّق است. انديشهی روشن و ذهن دقيق او عمق آيات كريمه را دريافته است و نيز با روشني و دقّت تمام، خواننده را در جريان مفاهيم قرآن قرار داده است.
... چاپهاي مكرّر اين تفسير، مانند ديگر آثار سيد قطب نشانهی استقبال درخشاني است كه به طور كلي در جهان اسلامي كشورهاي تازيزبان از كتابهاي او شده است؛ زيرا آنچه اين نويسندهی دانشمند و شهيد نوشته است، حاصل انديشهی تند و صفاي روح بلند و دقّت و رقّت عبارات و قوّت و حدّت زبان و شور و هيجان ضمير و وجدان عاصي و انقلابي اوست.
شمول و جامعيّتي كه در افكار «سيد قطب» وجود دارد، در برگيرندهی شمول و جامعيّت اسلامي است كه «سيد» آن را بررسي نموده است و حقايق آن را در همهی آثار خود گنجانيده و در همهی سخنرانيهاي خود بازگو كرده است، امّا در برگيرندهی كلّيّت محتواي بزرگ اسلام، تفسير جديد «في ظلال القرآن» است. «سيد قطب» در جلد دوم آن مينويسد: «قرآن كتاب كاملي از لحاظ موضوع و هدف آن است. هدف قرآن هدفي بزرگتر از علم نظري مجرّد يا تنها تطبيق و تحقّق عملي است. علم و بحث در آن، خاصيّتي از خواص عمل انساني است. قرآن بر آن است كه خود اين انسان را بسازد. شخصيّت و ضمير و وجود او را بنا كند. همچنان كه بر آن است تا آن جامعهی انساني را كه اجازه ميدهد چنين انسانهايي نيروهاي خود را در خدمت انسانيّت نهند، بر پاي دارد. پس از پديد آمدن چنين انساني و چنين اجتماعي كه به او اجازهی به كارگيري نيروهايش را ميدهد، عقل و خرد او را آزاد ميگذارد تا تاب و توان خود را بيازمايد و در زمينههاي علم و بحث و تجديد و تجدد و نوآوري، قريحه آزمايي كند...».
بديهي است كه مقصود از نوآوري، بدعت نيست...».
او در تفسير خود، عامل جاهليّت امروزي را عدم درك صحيح و فقدان شناخت «لا إله إلا اللّه» كه به عنوان اصل اساسي و زيربناي عقيدهی مسلمان است، برشمرده و براي رهايي از بدبختيها و مصائبي كه دامنگير جوامع گرديده، طرح و برنامهی تغيير و نابود كردن تمام ارزشها و موازين دروغين و ساختن بنايي مجدّد بر اساس معنا و مفهوم صحيح شعار «لا إله إلا اللّه» را پيشنهاد ميكند.
همچنين عامل ديگري را در دوري و فاصله گرفتن از «قرآن» ميداند و معتقد است كه تنها عامل عزّت و پيروزي مسلمانان صدر اسلام، تبعيّت و بهرهگيري مستقيم از قرآن، و دوري از هرگونه سرچشمه و منبع ديگر بوده است. قرآن، قانون اساسي زندگي است و بايد با تمام قصد بازگشتن، بدان برگشت:
«ما براي پيادهكردن برنامهی حركت اسلامي ناگزيريم در مرحلهی پرورش و تكوين، از تمام عوامل مؤثّر جاهلي كه تحت تأثيرشان زندگي ميكنيم و از آنها خطمشي ميگيريم، خود را برهانيم. ما ابتدا بايد به همان سرچشمهی نابي بازگرديم كه رادمردان صدر اسلام، خطمشي خودشان را از آن ميگرفتند.. سرچشمهاي كه با هيچ عيب و لكّهاي آلوده و همرنگ نگشت. بايد برگرديم و انديشهی خود را در مورد حقيقت جهان هستي و حقيقت وجود انسان و روابط اين دو با وجود خداي متعال و نيز ديدگاهمان را در مورد زندگي و ارزشها و اخلاق و اسلوبهاي حكومتي و سياسي و اقتصادي و تمامي اصول زندگي خود، از همان سرچشمه برگيريم.
هنگام بازگشت، بايد با اين احساس و شعور بازگرديم كه آموختن را براي به كار بستن، بخواهيم و پژوهش و كسب معلومات را هدف قرار ندهيم. بازگشت ما بايد براي آن باشد كه بدانيم قرآن ميخواهد چگونه باشيم و ما نيز همانگونه شويم. البته در طول راه با جمال هنري در قرآن و داستانهاي آن و با «صحنههاي قيامت در قرآن» و زبان روانكاوانهی قرآن و با ساير موضوعات مورد علاقهی پژوهشگران نيز، مواجه خواهيم شد و در حالي از اين موضوعات بهرهمند ميشويم كه هدف اصلي ما از مطالعهی قرآن هم نبودهاند. بايد هدف اصلي ما اين باشد كه بدانيم قرآن، انجام دادن چه كارهايي را از ما ميخواهد؟ كدام جهانبيني را ميخواهد داشته باشيم؟ و چگونه فهمي از خداي متعال داشته باشيم؟ و اخلاق و وضعيّت اجتماعي و نظام زندگي روزمرّهی ما، به چه صورت باشد؟».
امّا ـ متأسّفانه ـ كم هستند افرادي كه با اين ديدگاه به قرآن روكنند! اغلب، براي كسب ثواب و دفع بلا و زخم چشم و فالگيري و تعزيه و جهيزيهی عروس از آن استفاده ميكنند! قرآن را در قبرستانها براي مردگان ميخوانند؛ نه زندگان!
«چه بسيار در مقابل نصوص قرآن تأمّل و مكث ميكنم. تأمّلي عجيب همراه با ترس.. كه از دست زدن به آيات و اخراج معاني و مفاهيم آن با روش بشري كه كوتاهبين و فاني است، در وحشتم و هميشه داراي چنين حالتي هستم... وقتي ميخواهم قرآن را ترجمه و شرح دهم و تعبيرات خود و دريافتهايم را بيان دارم، ترس و وحشتي مرا فراميگيرد و بدنم به لرزه ميافتد، امّا چه بايد كرد! در اجتماعي زندگي ميكنيم كه بيش از پيش به معاني واضح و روشن «در سايهی قرآن» نيازمنديم».
في ظلال القرآن، تا كنون به زبانهاي گوناگوني از جمله: انگليسي، فرانسوي، فارسي، تركي، اردو، اندونزيايي و... ترجمه شده است. اين كتاب پرتيراژترين كتاب اسلامي در عصر حاضر بوده است. خداوند به سيد جزاي خير دهد!
20ـ دراساتٌ إسلامية:
سيد اين كتاب را در سال 1953 به وسيلهی انجمن جوانان مسلمان منتشر ساخت. اين كتاب مشتمل بر 35 مقالهی اسلامي است كه سيد آن را در مجلات ادبي و اسلامي قبل از انقلاب و بعد از آن از قبيل: «الرسالة»، «الدعوة»، «الإشتراكية»، «اللواء الجديد» و... منتشر نموده بود.
فصلهاي آن عبارتند از:
ـ در هم شكنندهی بتها.
ـ عوامل پيروزيهاي محمّد.
ـ اسلام مبارزه ميكند.
ـ ما به سوي جهاني برتر دعوت ميكنيم.
ـ راه و روش ما.
ـ هدفهاي اساسي از فتوحات اسلامي.
ـ تربيتهاي اخلاقي در راه تكافل و همكاري اجتماعي.
ـ همكاريهاي اجتماعي در اسلام.
ـ نيروي قلم.
ـ آنچه فراموش كردهاي، عقيده به خداست.
ـ به خوابرفتگان در جهان اسلام.
ـ هيئتهاي توخالي و بيكاره.
ـ در سايهی پرچم اسلام.
ـ تنها يك راه.
ـ مردم را چگونه به اسلام دعوت كنيم؟
ـ يا اسلام كامل يا هيچ! (يا همه را قبول كنيد يا اصلاً كنار بگذاريد).
ـ اسلام آمريكايي.
ـ بهاي ذلّت و خواري.
ـ برده.
ـ عقيده و نبرد.
ـ مسلمانان متعصّبند.
ـ مبادي جهان آزاد.
ـ مشكلات ما در پرتو اسلام.
ـ اسلام و استعمار.
ـ فرانسه، مادر آزادي.
ـ اي فرياد!... بر زخمهاي پيكر اسلام.
21ـ هذا الدين:
سيد، اين كتاب را در زندان تمام كرد و «دارالقلم» در قاهره در سال 1960 آن را منتشر نمود. سبب نگارش اين كتاب، ملاحظاتي بود كه سيد در بعضي از جوانان اخواني كه در زندانها شكنجه ديده بودند، مشاهده كرده بود. چنان كه در اثر شكنجه و تحمّل رنج و مشقّت فراوان، در آرزوها و خواستههايشان عجله ميكردند و شتاب به خرج ميدادند و لذا اعتماد به نفس و اطمينان به قدرت «اين دين» در مقابله و رويارويي با «جاهليّت»، و امكان تحقّق اهداف حركتي و اسلامي و عملي، اين چنين از دست ميرفت.
سيد در اين خصوص تأمّل كرد و در علّتيابي حوادثي كه بر او و ساير برادرانش روا داشته شده بود، به تفكّر پرداخت و در طبيعت «اين دين» و روش عملي و دعوتش نگريست تا اينكه كتاب مختصر «هذا الدين» را پديد آورد.
در اين كتاب، خصوصيّات و ويژگيهاي طبيعت «اين دين» بيان شده است:
ـ آن، «برنامهاي براي بشر» است كه در راهي قدم نميگذارد كه انتظار پيروزي از طريق خرق عادت و روشي سحرانگيز و خارج از قانون طبيعت و فطرت داشته باشد، بلكه بر اساس سنّتهاي فطري و اسباب مادي و مقدار تلاش و كوشش خود بشر است.
ـ آن، «برنامهاي يگانه و بينظير» است كه هيچ يك از برنامههاي زميني بشر، در پاكي، خلوص، خلود، سادگي، روشني، كمال، شمول، فراگيري، واقعي بودن، ثبات و پايداري، انعطافپذيري و... به پاي آن نميرسد و با آن شباهتي ندارد.
ـ آن، «برنامهاي ممكن و آسان» است كه متضمّن هيچ زحمت و مشقّتي نيست و بر افراد، حمل و انجام تكاليفش ممكن و آسان است. البته به شرطي كه زمام امور را به دست داشته باشد.
ـ آن، «برنامهاي مؤثر» است كه براي اشخاص و تمام جوامع، در هر زمان و مكاني، اگر چنانچه آن را بپذيرند و درست به كار گيرند، مؤثر واقع ميشود.
سيد، ميخواهد به جوانان دعوتگر بگويد كه تمام اينها برايشان پشتوانههاي محكم و ذخيرهی هنگفتي محسوب ميشوند كه آنها را تنها نميگذارند و در تمام مراحل دعوت، برايشان كمك بزرگي به حساب ميآيند. البته علاوه بر اينها، پشتوانههاي ديگري را نيز به دنبال بحث مختصر خود ميآورد و آنها را به پشتوانههاي قبلي اضافه ميكند. پشتوانههايي كه هر دعوتگري را جهت رسيدن به آرزوها و خواستههاي پاك و واقعياش، كمك و ياري ميرسانند:
ـ «پشتوانه و ذخيرهی فطرت».
ـ «پشتوانه و كولهبار تجربه».
ـ «خطوطي مستحكم و پايدار».
ـ امّا «...بالاخره!»، دعوتگران بايد بدانند كه تنها نيستند. فطرت و طبيعت با آنهاست. بايستي با داشتن اين همه يار و ياور نااميد نشوند، بلكه كاري را كه به دوش كشيدهاند، ادامه دهند و مرحله به مرحله، پله به پله انجام دهند. هرگز نبايد عجله و شتاب به خرج دهند. اگر آنها پايان كارشان را نديدند، به نسل بعدي ميسپرند. اگر نسل بعدي نديدند، نسل سومي و همين طور تا آخر. مهم اين است كه هر كدام وظيفه و تلاش خود را با آگاهي كامل و درنگ و تأمّل دقيق ـ نه متهوّرانه و عجولانه ـ انجام دهند و از تمام اين پشتوانهها استفاده كنند و صد البته، اين پشتوانهها و عوامل كمكي نبايد باعث شود كه سستي به خود راه دهند و بگويند: ما با داشتن اين همه عوامل كمكي، ديگر چرا اين همه زحمت به خود دهيم، در حالي كه ما مسلمانيم و خدا هم با ماست! و حتي طبيعت و فطرت و خلاصه، «اين دين» با ماست! دعوتگران بايد بدانند كه راه فقط همين است. گروهي بايد قرباني شوند، گروهي بايد شكنجه شوند، گروهي بايد رنج و سختي بكشند و... تا بالاخره گروهي پيروز شوند و قدرت را به دست گيرند. اين است راه! راه پر پيچ و خمي كه بايد طي كنند، و براي گذشتن از اين مسير دور و صعبالعبور، توشهاي كافي و قوي نياز دارند كه حتماً بايد در تمام مراحل با خود داشته باشند، بايد بدانند كه هيچ توشهاي براي اين راه كارساز نيست، مگر توشهی «تقوا»! توشهاي كه هيچ گاه تمام و پاياني ندارد و...
اين كتاب، نمونهاي از مرحلهی فكري جديد سيد قطب محسوب ميشود و اوّلين كتابش در اين مرحله ـ كه مرحلهی حركتي و تربيتي است ـ ميباشد.
22ـ المستقبل لهذا الدين:
اين كتاب را بعد از «هذا الدين» انتشار داد و كتابخانهی «وهبة» در قاهره آن را منتشر نمود. اين كتاب، در حقيقت مكمّل و متمّمي براي «هذا الدين» محسوب ميشود. چنان كه بيان ميدارد: آينده چگونه از «اين دين» خواهد شد و به جوانان مسلمان، ثبات و پايداري ميبخشد كه آينده از آنِ آنان و دعوت و اسلامشان ميباشد.
سيد، در آن بيان ميدارد كه »اين دين»، ديني كامل و شامل است و شؤون مختلف زندگي را در برميگيرد و تمام نيازهاي ـ معنوي و مادي ـ انساني را رفع ميسازد. هيچ ديني، هيچ نظام و مكتبي نميتواند، اين امر خطير و مهم را اداء كند. به همين جهت «آينده از آنِ اين دين است»!
در اين كتاب، از جدايي دين در اروپا ـ همزمان با پديد آمدن علم جديد در آن ـ بحث كرده و بيان ميكند كه چنين چيزي در اسلام، هرگز به وقوع نخواهد پيوست. پس «آينده از آنِ اين دين است»!
همچنين ـ با دلايلي روشن ـ ميگويد كه دوران سيادت و رهبري مردمان سفيد ـ اروپاييها ـ ديگر به پايان رسيده است و تمدّن غربي، آن را از بين برده است. لذا «آينده از آنِ اين است»!
23ـ خصائص التصور الإسلامي:
سيد اين كتاب را به «ويژگيهاي ايدئولوژي اسلامي» و طبيعت آن اختصاص داده است كه قبلاً عنوان «فكرة الإسلام عن الله والكون والحياة والإنسان» نام نهاده بود، سپس از آن منصرف شد و همين عنوان شايسته را برايش برگزيد.
اين كتاب از عميقترين كتابهاي سيد است و سالهاي زيادي از عمر خويش را به آن اختصاص داد كه موضوع آن عقيده و طبيعت و خصايص آن است ـ چيزي كه تمام مكاتب فلسفي ديروز و امروز با فكر ناقص بشري بدان پرداختهاند ـ و به خاطر سادگي، وضوح، و جذابيّت مطالبش، بدان رنگ ديگري داده است. سيد تنها از اسلوب قرآني بهره برده و از فلسفه و كلام و... دوري كرده است.
او پس از يك مقدمه، شروع به برشمردن و بررسي ويژگيهاي تصوّر و ايدئولوژي اسلامي ميكند كه در هفت فصل پياپي ميآورد:
ـ «ربّانيّت» (ربّاني است).
ـ «ثبات» (ثابت است).
ـ «شمول» (همهگير است).
ـ «توزان» (هماهنگ است).
ـ «ايجابيّت» (عملگراست).
ـ «واقعيّت» (واقعگراست).
ـ «توحيد» (يكتاگراست).
اين كتاب از مراجع فكر و عقيدهی اسلامي است كه هيچ مسلمان محقّق و پژوهندهاي در زمينهی فكر و اعتقاد، از آن بينياز نيست.
24ـ الإسلام ومشكلات الحضارة:
سيد اين كتاب را نيز در همان سال به پايان رساند و «دار إحياء الكتب العربية» در سال 1962 به چاپ رساند.
او اين كتاب را به جامعهی مسلمانان تقديم داشت كه به بشريّت راه علاج مشكلاتش را ـ آن گونه كه اسلام مقرّر نموده ـ دوباره بشناساند و او را دعوت ميكند تا از اسلام استقبال كند و جاهلان را از رهبري خويش دور سازد تا مشكلاتش حلّ شود.
در اين كتاب، تمام مشكلات را مشخّص ميسازد و خصوصيّاتش را برميشمارد و سپس به درمانش ميپردازد.
فصلهاي آن عبارتند از:
ـ انسان موجود ناشناخته.
ـ جاهليّت و گمراهي.
ـ فطرت و نيروها و استعدادهاي انسان.
ـ زن و روابط جنسي.
ـ نظامهاي اقتصادي و اجتماعي.
ـ تمدّني ناسازگار با انسان.
ـ كيفر و جريمهی فطرت.
ـ چگونه رهايي يابيم؟
ـ راه رهايي.
25ـ معالم في الطريق:
آخرين كتابي است كه در زمان حيات سيد انتشار يافته است كه كتابخانهی «وهبة» در سال 1964 منتشر نمود. سيد اين كتاب را نوشت تا بياني براي برنامهی حركتي اسلامي باشد و همچون چراغها و نشانههايي در راه دعوت به سوي خداوند بدرخشند.
اساس كتاب، فصلهايي بود كه در زندان «طرة» نوشت و به واسطهی خواهرش «حميده» و خواهر دعوتگر «زينب غزالي» ـ خواهر شيخ محمد غزالي ـ به تشكيلات اخواني جديد ـ كه خارج از زندان كار ميكردند و بعد از مصيبت 1954 به وجود آمده بودند ـ رساند. پس از اينكه سيد از زندان ـ با وساطت عبدالسلام عارف ـ بيرون آمد، بر آن نظارت نمود و رهبري آن را به عهده گرفت.
اين كتاب در واقع اثر جديدي نبود، بلكه حداقل چهار فصل از سيزده فصل آن، از كتاب «في ظلال القرآن» گرفته شده بود كه بين سالهاي 1953 و 1964 در زندان، پيرامون تفسير قرآن نوشته شده بود.
فصلهاي كتاب بدين قرار است:
«نشانههاي راه»، «يك نسل بينظير»، «طبيعت برنامهی قرآني»، «ساختار و ويژگيهاي جامعهی اسلامي»، «جهاد در راه خدا»، «لا إله إلا الله»، «شريعتي هماهنگ با جهان هستي»، «اسلام تمدن است»، «علم و فرهنگ در بينش اسلامي»، «نژاد مسلمان و عقيدهی او»، «يك انتقال دامنهدار و فراگير»، «استعلاء ايمان» و «راه فقط اين است».
قبلاً اين كتاب از طرف رژيم ناصر، ممنوع اعلام شد، سپس شخص عبدالناصر به چاپ آن اجازه داد تا براي توجيه اعدام سيد، آن را گواه گيرد!
همانگونه كه قبلاً اشاره كرديم، سيد قطب بعد از پيوستن به جنبش اخوان المسلمين ـ كه پس از شهادت امام حسن البنّا، خلا فكري و ايدئولوژيكي شديدي در آن به وجود آمده بود ـ توانست با نوشتن كتابهايش ـ در فاصلهی سالهاي 1954 تا 1965 ـ اين خلا را پر كند. او در كتاب آخر خود، يعني «معالم في الطريق» از مفهوم و اصطلاحاتي به كار ميبرد، كه قبلاً هيچ نويسنده و دعوتگري از آن استفاده نكرده بود!
اصطلاح «جاهليّت»، در واقع سنگبنايي است كه ساختمان تئوريك «معالم في الطريق» بر آن اساس، بنا شده است؛ زيرا در آن زمان، حكومت عبدالناصر حكومتي سوسيال ناسيوناليستي بود كه تنها نامش فرق ميكرد و حتي متخصّصان روسيه نيز به عنوان مشاور عبدالناصر خدمت ميكردند!
از طرفي ديگر، حكم اگر حكم خدا نباشد، آيا غير از «جاهليّت» نامي ديگر ميتوان بر آن اطلاق كرد:
«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (مائدة: 50)
[ آيا آنان حكم جاهليّت را ميجويند؟ چه كسي براي افراد پرهيزكار بهتر ازخدا حكم ميكند؟]..
امّا مسئله اينجاست كه اين موضوع بعد از شهادت سيد بالا گرفت و گروهي از جوانان مسلمان پيدا شدند كه مردم را تكفير ميكردند و اين موضوع را به خود سيد نسبت ميدادند!
حقيقت اين است كه سيد چنين قصدي نداشته است و هر چه هست، بعد از او با برداشتهاي غلط از گفتههايش، پديد آمد. چنان كه خود، به چند تن از برادران اخواني در زندان كه چنين شبههاي از گفتههايش داشتند، ميگويد:
«ما مردم را تكفير نكردهايم. اين نقل قولي اشتباه و غلط و ناموزون از واقعيّت ميباشد، بلكه تنها ميگوييم: آنها از ناحيهی جهل و ناآگاهي نسبت به حقيقت عقيده مينگرند و نتوانستهاند مدلولي صحيح از آن را دريابند. ما تنها گفتهايم كه از زندگي اسلامي كه اكنون به حال و وضع جوامع جاهلي بيشتر شبيه است، فاصله گرفتهاند. به همين خاطر نقطهی آغاز در حركت ما، قضيّهی برپايي حكومت و نظام اسلامي نيست، بلكه كاشتن بذر عقيده و تربيت اخلاقي اسلامي است.. بدين ترتيب مسئلهاي كه به حركت اسلامي مربوط ميشود، خيلي بزرگتر و بااهميّتتر از آن است كه عليه مردم حكم صادر كنيم!».
به هر حال اين كتاب به محض انتشارش، بسياري را آشفته كرد و گروهي از نويسندگان دولتي و شيوخ و رجال ديني وابسته به رژيم، از جمله: شيخ الازهر آن زمان «حسن مأمون» و «عبداللطيف السبكي» و «محمّد المدني» و... فتواهايي مبني بر جهالت، گمراهي، ارتداد و تكفير او به خاطر اين كتاب صادر كردند!!!
حتّي مرشد عام اخوان المسلمين «حسن الهضيبي» نيز، در حالي كه قبل از اعدام سيد، پس از ديدن كتاب موافقت خود را اعلام داشته و گفته بود:
«علي بركة الله!...كتاب معالم في الطريق، تمام توقّعات و آرزوهايي را كه من از سيد داشتم، برآورده كرده است. خداي ما او را محافظت كند! يك بار تمام آن را خواندم، و سپس خواندنش را تكرار نمودم. سيد اكنون آرزوي اميدواركنندهاي براي دعوت است. إن شاء الله».
امّا با اين وجود اوّلين واكنش عمده در قبال همين كتاب ـ غير از شيوخ الازهر ـ از جانب خود او بود. هضيبي پس از اعدام سيد، در سال 1969 كتابي را تحت عنوان «نحن دعاةٌ لا قضاةٌ» نوشت و اگر چه به طور آشكار، كتاب «المصطلحات الأربعة في القرآن» اثر بزرگ «ابوالاعلي مودودي» را مورد انتقاد شديد قرار داده بود، امّا با خواندن آن به راحتي ميتوان پي برد كه هدف هضيبي «معالم في الطريق» نيز بوده است!!
همه از اين موضوع آگاه بودند؛ از جمله «محمّد قطب» برادر سيد كه ناچار شد، در سال 1975 در نامهاي طولاني كه در مجلهی «الشهاب» منتشر كرد، از برادرش سيد قطب، در مقابل تمام كساني كه او را متّهم ميكردند عقايد و آرايي مخالف مكتب اخوان المسلمين ابراز كرده، به دفاع برخيزد. او در نامهاش چنين ميآورد:
«من خودم بارها از برادرم شنيدم كه گفته: ما دعوتگر هستيم؛ نه قضاوتگر. هدف ما وضع قانون و صدور حكم عليه مردم نيست، بلكه ميخواهيم اين حقيقت را به آنها بياموزيم كه هيچ خدايي جز الله نيست (لا إله إلا الله). مشكل ما اكنون اين است كه مردم نميفهمند اين عبارت از آنها چه ميخواهد...».
دومين نفري كه به دفاع از شهيد سيد قطب برخاست، «عمر تلمساني» ـ سومين مرشد عام اخوان كه پس از هضيبي انتخاب شد ـ بود كه در سال 1985، مطالبي را در همين مورد، در كتابش مينويسد و با ديدي منصفانه به او مينگرد و او را از تهمت تكفير مسلمانان پاك ميداند. او پس از آن كه به گفتهی سيد قطب ـ كه در ملاقاتش با او در بيمارستان «طرة»، پيرامون آنچه كه بعضي از مخالفانش بدو نسبت ميدادند ـ اشاره كرده، در ستايش او چنين مينويسد:
«... يادآور ميشوم كه شهيد سيد قطب، تأليفات بسيار ارزشمندي دارد كه از جايگاه بلندي برخوردار هستند؛ از جمله: «في ظلال القرآن»، «العدالة الإجتماعية في الإسلام»، «معالم في الطريق» و...
اين تأليفات در تمامي مظاهرش با ظلم و طغيان مبارزه ميكنند و براي برداشتن فاصلههاي طبقاتي و ستمهاي موجود، حريص هستند تا مصر، آزادي خويش را به دست آورد.
در كتاب «معالم في الطريق»، چيز جديدي در انديشهی سيد ملاحظه نميشود، امّا از آن جهت كه سيد آن را در زندان و در حالي كه انواع شكنجهها و عذابها در بدترين روش، همراه با وحشيگري به خود و برادرانش ديده بود، نوشت. در نتيجه حسّ انتقامش از آنها به خاطر مخالفت با شريعت خدا، آشكارتر است.
استاد شهيد، در هيچ يك از روزهاي عمرش نخواسته و نميخواسته كه مسلماني را تكفير كند؛ زيرا او خود از داناترين مردم به احاديث پيامبر ـ صلي الله عليه و سلم ـ است كه در بيش از يك حديث فرموده است: «همانا اگر كسي شهادت دهد به اينكه هيچ معبودي جز خداي يگانه وجود ندارد، در حالي كه قلبش بدان ايمان دارد، در آتش نميسوزد»، و ما ميدانيم كه جز كافران كسي در آتش جهنّم ـ جاودانه ـ نخواهد بود.
اين از يك جهت، و از جهت ديگر اينكه كثرت تكرار «جامعهی جاهلي» بر زبان او، هرگز منظورش تكفير مردم نبوده است، بلكه ميخواسته بر ستمگران، طاغوتيان، سركشان، استعمارگران به شدّت برآشوبد و اين روشي است كه زبان عربي آن را ميداند!
كساني كه بر سيد قطب و نرمي اخلاق، زيادي ادب، تواضع و رقّت دريافتش آگاهي داشته باشند، درمييابند كه او كسي را تكفير نميكند. او دعوتگري اسلامي از زمرهی دعوتگران بود. هركس تنها به گفتارش بدون درنظرگرفتن نيّتش نگاه كند، و در حالي كه تأثير عميق كلمات و سخنان و نوشتههايش بر جوانان پاك را ميبيند و باز هم او را مورد هجوم قرار دهد، به راستي كه بر او ظلم روا داشته است...».
بسياري از دعوتگران و صاحبنظران، عقيده دارند كه سيد به خاطر همين كتاب اعدام شد، چنانچه حاجيه «زينب الغزالي» ميگويد:
«اگر ميخواهيد بدانيد كه چرا سيد قطب اعدام شد، معالم في الطريق را بخوانيد!».
26ـ مقومات التصور الإسلامي:
اين كتاب در اصل، مكمّل و جلد دوم «خصائص التصور الإسلامي» محسوب ميشود و هر دو، در مورد ويژگيها و پايههاي ايدئولوژي و تصوّر اسلامي نوشته شدهاند.
البته اين كتاب، تنها كتابي است كه پس از بيست سال از شهادتش چاپ شد. اوّلين چاپ آن توسّط «دارالشروق» در سال 1986 انجام گرفت.
محمّد قطب بر آن مقدّمهاي نوشت و از حقيقتي پرده برداشت كه بر اراده و همّت و جدّيّت شهيد سيد قطب دلالت ميكند:
«كتابي كه امروز بر آن مقدمه مينويسم، مؤلفش در آخرين روزهاي زندگي، قبل از اجراي حكم اعدام از آن فراغت يافته و حتّي بخش آخر آن را بر روي برگههاي دادخواستي كه قبل از محاكمه به او داده شده بود، نوشته است... من هرگز نميتوانم به بلنداي برادرم به ويژه در اين كتاب دست پيدا كنم و...».
فصلهاي اين كتاب عبارتند از: «پايههاي ايدئولوژي اسلامي»، «الوهيت و عبوديت»، «حقيقت الوهيت»، «حقيقت هستي»، «حقيقت حيات» و «حقيقت انسان»..
آثار و تأليفاتي كه منتشر نشدهاند:
1ـ دراسة عن الشوقي.
2ـ المراهقة أخطارها و علاجها.
3ـ المرأة لغز بسيط.
4ـ المرأة في قصص التوفيق الحكيم.
5ـ اصلاء الزمن.
6ـ الكأس المسمومة.
7ـ قافلة الرفيق.
8ـ حلم الفجر.
9ـ القطط الضالة.
10ـ من أعماق الوادي.
11ـ المذاهب الفنية المعاصرة.
12ـ الصور و الظلال في الشعر العربي.
13ـ القصة في الادب العربي.
14ـ شعراء الشباب.
15ـ القصة الحديثة.
16ـ عرابي المفتري عليه.
17ـ الشريف الرضي.
18ـ القصة بين التوراة و القرآن.
19ـ النماذج الإنسانية في القرآن.
20ـ المنطق الوجداني في القرآن.
21ـ أساليب العرض الفني في القرآن.
22ـ لحظات مع الخالدين.
23ـ أمريكا اللتي رأيت.
24ـ معالم في الطريق (مجموعة دوم).
25ـ في الظلال السيرة.
26ـ في موكب الإيمان.
27ـ أوليات في هذا الدين.
28ـ تصويبات في الفكر الإسلامي المعاصر.
29ـ نحو مجتمع إسلامي (اخيراً منتشر شده است).
30ـ هذا القرآن.
طغيانگران مصر تمام اصول اين مباحث را از بين بردهاند، به طوري كه اكنون چيزي از آنها باقي نمانده است!!
نظرات